خبرگزاری مهر - گروه هنر: میراماکس یکی از بزرگترین استودیوهای مستقل فیلمسازی در جهان است با کارنامه ای از فیلم های جریان ساز و پرفروش چون دروغ و نوار ویدیویی (۱۹۸۹)، بازی گریه (۱۹۹۲)، داستان عامه پسند (۱۹۹۴)، بیمار انگلیسی (۱۹۹۶)، شکسپیر عاشق (۱۹۹۸) و شیکاگو (۲۰۰۲).
میراماکس در طول عمر نه چندان بلند خود با تولید و پخش فیلم های مستقل و خارجی تاثیری عمیق بر صنعت سرگرمی و سینمای مستقل آمریکا گذاشت و تا قبل از آن که در سال ۱۹۹۳ به مالکیت دیزنی دربیاید پرچمدار این جنبش بود. البته آنها حتی در ۱۷ سالی که زیر نظر دیزنی فعالیت خود را ادامه دادند بیش از هر بخش دیگری اختیار عمل داشتند و سنت استقلال خود را ادامه دادند.
برادران عاشق – سینما به مثابه خانواده
میراماکس در سال ۱۹۷۹ توسط هاروی و باب وینشتین «Weinstein» و در نیویورک بنا نهاده شد. برادرانی از یک خانواده جواهرساز که تنها دو سال اختلاف سن داشتند.
عشق آنها به سینمای جهان در دوره نوجوانی و بعد از دیدن فیلم چهارصد ضربه (۱۹۵۹) به کارگردانی فرانسوا تروفو پدیدار شد؛ فیلمی که در قالب یک داستان ساده، زندگی پسری در آستانه بلوغ را به شکلی روان و طبیعی روایت میکند و یکی از برجسته ترین فیلم های موج نو فرانسه به حساب می آید. این شاهکار سینمایی اثری عمیق و اشتیاقی وصف نشدنی به فیلم های تولیدی خارج از سیستم هالیوود در روح و روان برادران به جا گذاشت.
سال ۱۹۷۹ باب و هاروی با فروش سینمایی که در یک شهر کوچک در نزدیکی مرز کانادا به راه انداخته بودند به نیویورک بازگشتند و عزم خود را برای تاسیس یک کمپانی توزیع فیلم جزم کردند. آنها با ترکیب نام پدر و مادر خود – مریم و مکس – عنوان میراماکس را برای کمپانی نوپای خود برگزیدند.
میراماکس کار خود را با پخش فیلم های ارزان قیمت در سینماهای کوچک در حاشیه شهرهای بزرگ آغاز کرد. آنها حق پخش تولیدات سینمای جهان – خصوصا اروپا – را می خریدند و با توزیع آن در سراسر آمریکا درصدی از فروش را به خود اختصاص می دادند. اولین تجارب میراماکس، پخش فیلم هایی مستند چون صخره سفید (۱۹۷۷) مستندی درباره المپیک زمستانی ۱۹۷۶ اطریش و یا Genesis: In Concert در سال ۱۹۷۸، مستندی انگلیسی درباره گروه موسقی راک جنسیس با حضور پل مک کارتنی بود.
اولین فیلم تولیدی میراماکس فیلم ترسناک و ارزان قیمت سوزان (۱۹۸۱) به نویسندگی باب – برادر کوچکتر – بود. «سوزان» که با الهام از فیلم های ترسناک و کم بودجه ی کشتار با اره برقی در تگزاس (۱۹۷۴) و هالویین (۱۹۷۸) ساخته شده بود روایتگر مردی است که صورتش بر اثر یک شوخی در اردوگاه تابستانی آتش گرفته و از بین می رود و با نیت انتقام جویی دست به یک رشته قتل های زنجیره ای خونین می زند. با آنکه فیلم از لحاظ مالی موفقیت خاصی به همراه نداشت اما به دلیل صحنه های پر از خون و خشونت زیاد به فیلمی صاحب سبک تبدیل شد و هنوز امتیاز کامل ۱۰۰% را از پایگاه سینمایی معتبر «Rotten Tomatoes» در اختیار دارد.
طی چند سال بعدی میراماکس دست به عصا و از آپارتمان شخصی هاروی به کار خود ادامه داد. سال ۱۹۸۲ اولین اتفاق میلیون دلاری به وقوع پیوست. کمپانی حق پخش یک شوی موسیقی چهار ساعته را خریداری کرد. کنسرتی خیرخواهانه که سازمان عفو بین الملل ترتیب داده بود و هنرمندانی چون «استینگ» و «فیل کالینز» در آن حضور داشتند. با وجود آنکه نسخه میراماکس با استانداردهای هالیوود فاصله زیادی داشت اما با ۶ میلیون دلار فروش در سانس های شبانه و خوابگاه های دانشجویی یک موفقیت تجاری عالی به حساب می آمد.
حرفه ای تر – هنرمندانه تر
بعد از این فروش عالی میراماکس با ذخیره مالی نسبتا خوبی که در اختیار داشت تمرکز خود را معطوف به ساخت و پخش فیلم هایی حرفه ای و هنرمندانه تر کرد. اولین گزینه آنها فیلمی درام از آمریکای جنوبی با نام Eréndira در سال ۱۹۸۳ نوشته نویسنده شهیر کلمبیایی گابریل گارسیا مارکز بود که حتی به لیست اولیه بهترین فیلم های خارجی جوایز اسکار آن سال راه یافت.
اما اوج این چرخش در فیلم خط آبی باریک (۱۹۸۸) اتفاق افتاد و به نجات زندگی یک مرد منجر شد. مستندی جستجوگر که یک پرونده قتل در تگزاس را بررسی می کرد و متهمی که با وجود انکار این جرم به حبس ابد محکوم شده بود. بعد از اکران فیلم پرونده دوباره به جریان افتاد و دیل آدامز بعد از یک سال آزاد شد.
سرانجام در سال ۱۹۸۸ میراماکس اولین جایزه مهم خود را دریافت کرد و فیلم پله فاتح (۱۹۸۸) با روایت زندگی دو مهاجر سوئدی در دانمارک سه جایزه مهم نخل طلایی کن، بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب و بهترین فیلم خارجی اسکار را از آن خود کرد و نام میراماکس را بیش از پیش بر سر زبان ها انداخت.
با اعتبار به دست آمده پول های بیشتری به کمپانی سرازیر شد و به سرمایه گذاری در سه فیلم منجر شد. درام انگلیسی پای چپ من (۱۹۸۹)، درام سانتی مانتال ایتالیایی سینما پارادیزو (۱۹۸۸) اثر جوزپه تورناتوره و فیلم جریان ساز «استیون سودربرگ» یعنی ..دروغ و نوار ویدیویی (۱۹۸۹).
هر سه فیلم در گیشه به خوبی درخشیدند و جوایز زیادی را درو کردند. ..دروغ و نوار ویدیویی با ۲۵ میلیون دلار رکورد فروش کمپانی تا آن زمان را به خود اختصاص داد و انقلابی در جنبش فیلم های مستقل ایجاد کرد و دل تماشاچیان و کانون های هنری را با هم ربود.
در این بین اتفاق دیگری به فروش بیشتر فیلم های میراماکس کمک می کرد و آن درگیری این کمپانی با سازمان انجمن سینمایی آمریکا «MPAA» و مسئول کنترل محتوا و درجهبندی فیلمها در آمریکا بود. بسیاری از فیلم های میراماکس حاوی خشونت های عریان و صحنه های بی پرده بود که حساسیت جامعه آمریکا را برمی انگیخت. از این رو این سازمان بالاترین درجه های حفاظتی را به این فیلم ها اختصاص می داد و طبعا سهم کمتری در اکران را به میراماکس اختصاص می یافت. با شکایت میراماکس این ماجرا به پرونده ای حقوقی تبدیل شد که تا دادگاه عالی نیویورک هم پیش رفت. اگرچه میراماکس در نهایت این پرونده را باخت اما نهایت استفاده را از حواشی و سر و صدا آن برد و هاروی وینشتین به شوخی هزینه های دادگاه را بودجه تبلیغات کمپانی قلمداد کرد.
در این زمان میراماکس از لحاظ ستادی نیز گسترش یافته بود و دفاتر ماهواره ای آن در لس آنجلس هم برپا شد. سال ۱۹۹۱ این کمپانی ۵۰ نفره تقریبا بیش از هر استودیوی بزرگ دیگری فیلم بر پرده های سینما داشت با فیلم هایی چون مدونا:شجاعت یا حقیقت (۱۹۹۱) درخشش های میلیون دلاری خود را هر چند وقت یک بار تکرار می کرد.
اوایل سال ۱۹۹۲ شاخه محصولات نمایش خانگی میراماکس زیر نظر باب وینشتین به راه افتاد. باب سلیقه ای متفاوت از برادر بزرگتر خود داشت و در این شاخه تازه تاسیس علایق خود در ژانر فیلم های ترسناک و علمی-تخیلی را دنبال می کرد.
اما بازار پر افت و خیز صنعت سینما، دامن این کمپانی مستقل را نیز گرفت و ذخیره مالی روز به روز بحرانی تر شد. میراماکس در پرداخت حقوق فیلمسازان به مشکل برخورده و پایش به دادگاه های شکایت باز شده بود. کمپانی هدف بدخواهان و شایعات رسانه ها نیز قرار گرفته بود و برادران وینشتین – خصوصا هاروی - به تندخویی و از آن بدتر سانسور فیلم ها در جهت ذائقه مشتریان متهم شدند تا جایی که فیلمسازان به برادر بزرگتر لقب «هاروی دست قیچی» دادند.
هم زمان با اوج گرفتن شایعه ورشکستگی، میراماکس یک شانس بزرگ آورد. بازی گریه (۱۹۹۲) ساخته شد؛ تریلری روانشناسانه - جنایی انگلیسی به کارگردانی نیل جردن که داستان سربازی انگلیسی را بازگو می کند که توسط ارتش آزادیبخش ایرلند ربوده می شود. میراماکس برای حق پخش این فیلم تنها ۴ میلیون دلار هزینه کرد اما سرمایه گذاری آنها با ۶۳ میلیون دلار فروش و دو جایزه اسکار به خوبی جواب داده شد و سایه بحران را موقتا از سر کمپانی دور کرد.
ادامه دارد...
نظر شما